نمی دانم چه هستم یا که هستم
یکی گوید که مستم وآن دگر که بت پرستم
نمی دانم چو مستم بت پرستم
یا که چون بت می پرستم مست مستم
همی دونم که مست مست مستم
تویی آن بت که او را می پرستم
ازآن وقتی که مست و بت پرستم
حساب کاروتازه شد به دستم
من آن خمار مست بت پرستم
که از روز ازل می داده دستم
چو من در حسرت جام الستم
بتم خم خانه وا کرده به دستم
بریز ای بت پیاپی می به دستم
می ناب تورا خوردم که مستم
یکی گفتا چرا بت می پرستی
بگفتم بهتر از هر خود پرستی
یکی گفتا چرا هر دم تو مستی
بدو گفتم بود بهتر ز پستی
بدو گفتم که مستان بت پرستن
نه چون پستان که خود را می پرستن
زدم جام همه پستان شکستم
چو خود در آینه دیدم شکستم
چو از جام الست داده به دستم
منم تا به ابد او را پرستم